• 5 ماه پیش

  • 18

  • 03:36

قصه شنگول و منگول واقعی!

دلنوشته های من
0
توضیحات

#قصه

#شنگول_و_منگول


قصه شنگول ومنگول برای بیداری بچه ها


فرزندم گفتی قصه شنگول و منگول بگو تا بخوابم

 اما عزیزم خواب دیگه بسه.

 این دفعه افسانه نمی گم‌، قصه دروغ نمی گم، شنگول و منگول راستکی را میگم تا نخوابی و بیدار باشی ۰۰

 

یکی بود یکی نبود

درخانه ما یک عالمه شنگول و منگول و حبه انگور بودند که مادرشان از هر نظرمواظب انها وخانه بود همه بچه ها بازیگوش وزرنگ بودند ودر بین انها حبه انگورها. عاقل تر و اگاه تر بودند 

 همه باهم شاد بودند و سرگرم زندگی


گرگ سیاه بدخواه یکی نبود یه گله بزرگ بود

چشم همشون به در خانه بچه ها بود 

تیزی چنگ و دندانشان نمایان بود 

تا بیرون رفت مادر از،خانه،

گرگ ها 

امدند به در خانه

 با چنگ و دندان در خانه بشکستند 

بچه ها هراسان هر سو دویدند. خیلی از آنها را گرفتند، کشتند و خوردند وخانه را ویران کردند

 حبه انگور ها که خود را مخفی کرده بودند دیگر این همه کشتار 

 و ویرانی را تاب نیاوردند

   

  با درایت و اگاهی نقشه‌نابودی گرگ ها را کشیدند و بارها مرور کردند نقطه قوت گرگها، سرعتشان بود 

دندان هایشان پنجه هایشان نیز بود

 اگاههانه به پا خاستند

شاخ‌ های خود را بهم ساییدند تا تیز شود وپاهایشان را تقویت کردند از چند‌جهت به گرگها حمله کردند 


 با پاهای قوی خود گرگ ها را لگد مال کرده ‌و باشاخ های تیزشان شکم گرگ ها را دریدند و پنجه و دندان آنها را شکستند 

شنگول و منگول ها شدند هم چون حبه انگورها زرنگ ودانا

 خانه را کردند امن واباد‌همه 

همه ازبازگشت مادر شاد

برپا کردند جشن پیروزی

✍️ اعظم پیری صدیق

🎙️ شهرام پیری صدیق


رادیو چکاوک

🆔 @radio_chakavak

🌐 Radiovidar.com

📻🎧🎙


با صدای
شهرام_صدیق
شهرام_پیری_صدیق

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads