#داروی_انسانیت
خواب دیدم دست و پای یکی را بستم و اسیر کرده ام که بزرگ ترین و جنگافروز ترین فرد جهان است
خیلی تقلا می کرد و فریاد میزد که:
بمباران کنید!، بکُشید!، ویران کنید!، به هیچ کسی رحم نکنید!،
کوچک و بزرگ، پیر و جوان، گناهکار و بی گناه، همه را بکُشید!، حرف، حرف من است!، هر چه من می گویم درست است و باید آن بشود که من می خواهم!
چاره ای جز این نداشتم که دهانش را با چسب ببندم. با چشمان غضبناک به من نگاه می کرد.
سورنگ را برداشتم و آن را از دارویی که مدتها روی آن کار کرده بودم پر کردم و به او تزریق کردم. همان طور که انتظار داشتم بسیار آرام شد!
چسب دهانش را باز کردم. دیگر فریاد نمی زد. از من پرسید آن چه بود که تزریق کردی؟! چون احساس خوبی دارم، همه را دوست دارم! گفتم داروی انسانیت ، بله می خواهم این داروی را
به همه قدرت طلبان و جنگ افروزان و ستمگران تزریق کنم!
تا جنگ و بی عدالتی از بین برود و جهان زیبا شود. همه جا پر از عشق باشد و مهربانی،
افسوس که خواب بود،
و چه زود از خواب بیدار شدم!
✍️ اعظم پیری صدیق
🎙️ شهرام پیری صدیق
رادیو چکاوک
📻🎧🎙
اولین نفر کامنت بزار
#قصه
#شنگول_و_منگول
قصه ...
اهای روزها ،چه خبره ؟تند تند میاین و تند ت...
دکلمه #عشق
نویسنده و گوینده: #اعظم_پیری_ص...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است