ای اهل هنر و دوستداران تصاویر شگفت، منم آن دستگاه جادویی که برادران لومیر، آن دو مخترع فرانسوی آگوست و لویی، در سال هزار و هشتصد و نود و پنج میلادی، در پاریس زادهام کردند. نامم سینماتوگراف است، من آنم که تصاویر را چونان روحی زنده بر پرده میاندازم، و زمان را در قاب شیشهای حبس میکنم. در آن ایام که جهان فرنگ در تب و تاب اختراعات نو بود، من نخستین بار در گراند کافه پاریس، تصاویر کوتاهی از کارگران کارخانه، قطار وارد ایستگاه، و نوزادی که غذا میخورد، به نمایش گذاشتم. تماشاگران، با چشمانی پر از هراس و شگفتی، گویی روحی از جهان دیگر دیده بودند، فریاد برآوردند و صندلیها را ترک گفتند. اما این تنها آغاز ماجرای من بود؛ ماجرایی که مرا از دیار فرنگ به خاک پارسی برد، جایی که تاریخ و شعر و سیاست، چونان رودهایی خروشان در ادب و فرهنگ ایران، در هم میآمیزند. قصهی تولد من را بشنوید..
اولین نفر کامنت بزار
باور به چشم زخم، یکی از قدیمیترین اعتقادات بشر...
آیا تا کنون به این موضوع فکر کردهاید که چرا تق...
آیا برای شما هم این سوال پیش آمده که چرا مثل گذ...
آیا تا به حال درباره «سینمای اجتماعی» شنیدهاید...
آیا شما هم احساس میکنید چندسالی است که گالریه...
روابط عاطفی ما، بیش از آنچه که تصور میکنیم، تح...
آیا واقعا، ویژگیهای شخصیتی، طرحوارهها و خلاصه...
کنشگری دانشجویی چیست؟
کنشگری دانشجویی به ...
در این اپیزود از آناکست به سراغ سهم دانشگاه و ن...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است