92

دختر بارون

وقتی بارون میاد وقتی حس پاییز میشه وقتی هردوش باهم اتفاق میوفته دلم حرف زدن با تورو میخاد. دلم میخاد باهات زیربارون قدم بزنم و خیس شدن موهات رو ببینم. صدای جیغ و فریادت زیر بارون رو ببینم و بشنوم و کیف کنم. امروز بعد مدتها بارون بارید. اینو یه نشونه میگیریم. نشونه ای که میخاد همش حال دلت خوب باشه و هر روز بیشتر از قبل حال دلت عالی تر باشه. تاحالا شده بود با اومدن بارون حس خاصی پیدا کنم ولی حالا نیشم باز میشه. صدای جیغ جیغت توی گوشم میپیچه که میگی وای وای چقد باحاله. منم داد میزنم اهای الان خیس میشی وروجک . توام میگی بدوبیا

زیر این بارون هرچقدر دلت میخاد غصه و ناراحت میخای باش من خودم تیکه هات رو جمع میکنم بهم میچسبونمشون حتی از روز اولت هم بهترتر بشی. کلی روزای زندگیمون باقی مونده. کلی بارون و روزای بد و خوب سخت مونده که باهم بگذرونیم. وقتی صدای رعد و برق که میاد توی ذهنم بدو بدو میای میگی وای اخجون بارون. با اون لحن کودکانه و پر ذوقت توم داد میزنی و منم نیشم باز میشه و میگم: من با تو با همین کارات معنای زندگیم رو بالاخره پیداش کردم. ممنونم که پابرهنه اومدی توی زندگیم تا حالیم کنی شوق زندگی چطوریه.

اهلی شدن خیلی خوبه شازده کوچولوم

ازت میخام فقط مراقب خودت باشی همین؛ بقیش رو خودم ردیف میکنم.

دیدمت اما تاره ولی عالی زیبای من.